89/1/6
4:35 ع
سلام سروران عزیز.سال نو را تبریک عرض می کنم و در خدمت شما هستم به امیدی که مانند سال گذشته دست شاگردتان را بگیرید.دست همه شما را می بوسم.چیزی ندارم تقدیم کنم جز آرزوی سال خوش برای شما.
بیا یک شب تو میزبان د ل ام باش
به جای من تو خود جای تن ام باش
بیا در دشت بی آب وکویرم
محبت کن به من تنهاگل ام باش
بیا جامم تهیست از مستی و می
تو هم ساقی و هم جام ومی ام باش
بیا در آسمان تار عمرم
تو روشنتر زهرماهی مه ام باش
بیا تا بنگری شبهای قلبم
درون قلب من یک شب شب ام باش
بیا آندم که می نالم زسقفی
دو دستت سایبانی بر سر ام باش
بیا یک لحظه ایی مانند صیاد
شوم صیدت تو دنبال و پی ام باش
بیا هر وقت زتنهایی غمینم
بشین در کلبه ام باز همد م ام باش
بیا لبهای من بسته درین جا
تو خود یاری کن و جای لب ام باش
بیا من نیمه خالی زلیوان
تو با عشقت همان نصف پر ام باش
***
مرد بی کس
هر کجارفتی غریبی ....مثل اینجا....مثل آنجا....
کسی هم درده دلت نیست ....مرد غمگین مرد تنها
پاره پاره سینه ات بود... نیش هر طعنه هویدا.........
خواسته های اولینت.......در شکستت گشته پیدا
گفته بودی تا دل شب ، هیچ هراسی در دلت نیست
گفته بودی در شب سرد ،بی کسی دیگر غمت نیست....
اما تا آخر قصه .....راه مونده خیلی داری.....
می روی اما می دونی خیلی چیزا جا میذاری
می روی با هر بها نه ، دل سپاری تن هر نیش
واسه خاطر عزیزی ...می روی این راه در پیش
اما باز غریبترینی .....با همه عشق و وفایت
هیچ کسی توی دیارت ....نشنید غم صدایت....
...........حالا تنها و غریبی .... انتهای راه رفته
بی کسی تنها رفیقی ....که برات پیغام گذاشته....
خوب به رسم آپ های گذشته دو بیت از حافظ تقدیم می کنم که با دل من خیلی همخونی داره ،با شما چی ؟
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخوار ه وسرگشته ورندیم ونظر باز وان کس که چو ما نیست در این شهر کدامست
یا علی
ای پیک راستان خبر یار ما بگو....احوال گل به بلبل دستان سرا بگو.....ما محرمان خلوت انسیم غم مخور.....با یار آشنا سخن آشنا بگو.....برهم چو میزدآن سر زلفین مشکبار.....با ما سر چه داشت زبهر خدا بگو.....آن کس که منع ما زخرابات می کند.....گو درحضورپیر من این ماجرا بگو.....گردیگرت برآن دردولت گذربود.....بعداز ادی خدمت وعرض دعا بگو.....هرچندما بدیم تو مارابدان مگیر.....شاهانه ماجرای گناه گدا بگو....بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان.....با این گدا حکایت آن پادشاه بگو.....جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند....بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو.....جان پرور است قصه ارباب معرفت.....رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو